کد آهنگ

کد موسیقی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیفته دانش داناترین مردم است . [امام علی علیه السلام]

یک اتفاق عجیب !

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی! مسافر عذرخواهی کرد و گفت: من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ
تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم… آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!

 

 

الان یه SMS از دوسته عزیزی که لطف کردن و sms دادن رسید که می زارمش

 

تو رو به اندازه ی تخم چشم موش کور دوست دارم !          

 

نامه ی یک پسر به پدرش!!!
 
پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون
می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
John

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن


خبری تاسف بار به دستمون رسید که : دو تا اصفهانی شیرجه میزنن تو آب میگن هر کس زودتر سرش از آب اومد بیرون باید شام بده هنوز جسد هیچکدومشون رو پیدا نکردن


اگه میدونستی دستای من چقدر به دستای گرمت نیاز داره هیچ وقت اونا رو تو دماغت نمی کردی


یک باب خانه در نیاوران به مساحت 450 مترمفید، سونا استخر جکوزی و پکیج، با دید بسیار عالی... به خدا خوشبختی نمیاره، برو سر خونه زندگیت

 

ترکه رادیولوژیست می شه یه مریض میاد جواب عکسشو بگیره بهش می گه یه دنده سمت راست قفسه سینتون شکسته که من تو فتو شاپ واستون درستش کردم


این مسیج رو وقتی دور و اطرافت کسی نیست بخون! . . . . . . . . . . . . . . . . اگه عجله داری برو یه جای خلوت و تنهایی بخون . . . . . . . . . . . . . . . . پشت سرت رو بپا! . . . . . . . . . . . . . . . . کسی نیست؟ داری میخونی؟ . . . . . . . . . . . . . . . . خوب! خدا رو شکر که کسی نیست ببینه سر کاری!

 


می دونی چینی ها به دوقلو چی میگن؟ این چون اون، اون چون این!

 

دو تا لرداشتن تو یه ماشین بمب کار میذاشتن

یکیشون به اون یکی میگه: اگه این بمب الان

منفجر شه چی کار کنیم؟ اون یکی میگه نگران نباش

من یکی دیگه دارم
 

 


یه بار یه دیوونه دنبال رئیس بیمارستان می اندازه . خلاصه رئیس بیمارستان رو تو یه بن بست گیر میاره. رئیس بیمارستان با ترس می گه از جون من چی می خوای ؟ دیوونه هه می ره با دست بهش می زنه می گه حالا تو گرگی!

 


صرف فعل نشستن به گویش غضنفر: مو بنیشم تونم بنیشی اونم بنیشه ما که بنیشیم شمام که بنیشید دیه جا نی اونا بنیشن!

 

زنی که 4 باز ازدواج کرده بود هنوز دختر بود
پرسیدند چطور ممنکنه؟ گفت: اولی جانباز بود .... نداشت.
دومی رشتی بود بخار نداشت. سومی قزوینی بود از پشت میگذاشت. چهارمی ترک بود میگفت آدم به ناموس خودش تجاوز نمیکنه

 

اگه گفتی شباهت زن با گردباد چیه؟جفتشون اول که میان با هیجان وارد زندگیت میشن و جفتشون موقع رفتن, خونه, ماشین و همه زندگیتو با خودشون میبرن

 

غضنفر زنگ می زنه ثبت احوال، می گه ببخشید اونجا ثبت احواله؟ می گن بله... می گه من امروز حالم خوبه، لطفا ثبتش کنید.

 

کرمه می افته توی قابلمه ماکارونی می گه وای عجب بمال بمالیه!!!

 

به غضنفر میگن تو که روزه نمی گیری، چرا سحری می خوری؟ می گه نماز که نخونم،... روزه که نگیرم... سحری هم نخورم؟ بابا مگه من کافرم؟

 

عکس العمل پسرا وقتی عروس و داماد میبینن : اگر عروس زیبا باشه : عجب چیزیه! اگر عروس زشت باشه : عجب چیزیه! اگر عروس معمولی باشه : عجب چیزیه! اگر داماد خوشتیپ باشه : الانشو نگاه نکن خوش تیپه...2 روز دیگه.... اگر داماد بی ریخت باشه : با این قیافش چه چیزی بلندکرده بی شرف!!!!... اگر داماد معمولی باشه : ولی عروس عجب چیزیه..... نتیجه گیری : عروس عجب چیزیه!!!!

 

ترکه میره خواستگاری میگن مهریه دختر ما 100000000000000000 تومنه. میگه چه خبره؟؟؟ مگه شبی چند حساب کردین؟؟؟

 

غضنفر میره جبهه فرداش برمیگرده ؛ میگن : پس چرا برگشتی ؟

 

 
چه در خدمت سربازی و چه در زندگی زناشویی ، چه بخواهی و چه نخواهی کچل خواهی شد و یا بعبارت بهتر ، کچلت خواهند کرد !  البته این کچلی در خدمت سربازی توسط ماشین اصلاح و در زندگی مشترک توسط عواملی چون : استرس شدید ، سوء تغذیه ، کندن بصورت لاخ لاخ توسط همسر، چپ شدن ماهیتابه روغن داغ روی سر و … صورت می گیرد! نا گفته نماند که این کچلی در آقایان به نسبت نوع مو ، جنس ریشه مو ، عوامل ارثی و … متفاوت است ولی به هر حال به قول معروف : دیر و زود داره ولی بالاخره هممون کل پا می شیم 
  شباهت بعدی در زمینه داشتن فرمانده و بعبارتی، فرمانبردار شدن است ! به محض ورود به پادگان و یا منزل مسکونی مشترک ( خانه بخت ) ، هر مردی یک فرمانبردار بی چون و چرا محسوب می شود که اگر طالب جان و سلامتی جسمی و روحیش می باشد،باید تمام فرامین فرمانده و یا همسر خود را بر روی تخم چشمانش بگذارد و هر گونه تخطی از دستورات فرمانده و همسر،پاسخی جز گلوله،حبس ، اضافه خدمت ( در خدمت سربازی ) و افتادن توی سماور پر از آب جوش ، هدف قرار گرفتن با ساتور،رفتن دست توی چرخ گوشت ، پرت شدن از پنجره طبقه هفتم به بیرون ، گشنگی و تشنگی کشیدن و … ( در زندگی زناشویی ) نخواهد داشت


آقاى جک، رفته بود استخدام بشود . صورتش شش تیغه کرده بود و کراوات تازه اش را به گردنش بسته بود
و لباس پلو خورى اش را پوشیده بود و حاضر شده  رابود تا به پرسش هاى
مدیر شرکت جواب بدهد .
آقاى مدیر شرکت، بجاى اینکه مثل نکیر و منکر از آقاى جک سین جیم بکند، یک ورقه کاغذ گذاشت جلوش و از او خواست تنها به یک سئوال پاسخ بدهد . سئوال این بود :
"شما در یک شب بسیار سرد و طوفانى، در جاده اى خلوت رانندگى میکنید، ناگهان متوجه میشوید که سه نفر در ایستگاه اتوبوس، به انتظار رسیدن
اتوبوس، این پا و آن پا میکنند و در آن باد و باران و طوفان چشم براه معجزه اى هستند .یکى از آنها پیر زن بیمارى است که اگر هر چه زود تر کمکى به او نشود ممکن است همانجا در ایستگاه اتوبوس غزل خداحافظى را بخواند . دومین نفر، صمیمى ترین و قدیمى ترین دوست شماست که حتى یک بار شما را از مرگ نجات داده است . و نفر سوم، دختر خانم بسیار زیبایى است که زن رویایى شماست و شما همواره آرزو داشته ا ید او را در کنار خود داشته باشید . اگر اتومبیل شما فقط یک جاى خالى داشته باشد،
شما از میان این سه نفر کدامیک را سوار ماشین تان مى کنید؟؟
پیرزن بیمار؟؟ دوست قدیمى؟؟ یا آن دختر زیبا را؟؟ جوابى که آقاى جک به مدیر شرکت داد، سبب شد تا از میان دویست نفر متقاضى، برنده شود و به استخدام شرکت در آید.
راستى، میدانید آقاى جک چه جوابى داد ؟؟ اگر
شما جاى او بودید چه کار میکردید ؟؟
و اما پاسخ آقاى جک :

 


میان فرشتگان تنها شیطان احساس غرور می کند ! چون او میدانست تو ارزش سجده کردن نداشتی

 

ترکه با دوست دخترش میرن پارک ترکه میگه :عزیزم اگه این درخت کاج زبون داشت الان به ما چی میگفت ؟ دختره میگه اگه زبون داشت میگفت کره خر من زردآلوام نه کاج

 

 

 

میدونید اگه یه مرد وارد حموم زنونه بشه چی میشه؟ زنا میکشنش ولی اگه یه زن وارد حموم مردونه بشه مردا همدیگرو میکشن !!

 

 

 

مریض: دکترجون من دائم دارم فکر میکنم کهیک گاوم!دکتر: خوب این خیالات از کی برات پیدا شده؟ مریض: از وقتی که یک گوساله کوچیک بودم


 

 

 

 


مطالب طنز و خواندنی , داستان طنز : نسخه

یه خانومی وارد داروخانه میشه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره!

 


داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟

 


خانومه توضیح میده که لازمه شوهرش را مسموم کنه!

 


چشم‌های داروسازه چهارتا میشه و میگه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قواننیه! من مجوز کارم را از دست می دم ... هردوی ما را زندانی خواهندکرد و دیگه بدتر از این نمیشه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.

 


بعد از این حرف خانومه دستش رو میبره داخل کیفش و از اون یه ...