کد آهنگ

کد موسیقی

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه یکی از شما با برادری در راه خدا برادری کرد، با او معارضه نکند، او را خشمگین نکند و با او مخالفت ننماید . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :29
کل بازدید :177240
تعداد کل یاداشته ها : 147
103/2/8
6:20 ص
چوووش:نگهبان،پلیسهای رده پایین پالایشگاه را می گفتند،شاید از کلمهء چاوش گرفته شده باشد.

چینکو:کارگران چینی که برای کار به آبادان می آمدند و تعدادشان هم کم نبود را می گفتند.

چینووی:چینی،شبیه چینی ها،کسی که دارای چشمانی بادامی باشد.در آبادان قدیم بچه های کوچک را از چینووی میترساندند،حالا که دیگر بازار آبادان هم مثل همه جاهای دیگر پر شده از جنس چینی،احتمالا" ترس بچه ها هم ریخته باشد.

ح:

حبانه:نیم خمره،ظرفی از گل پخته که برای نگهداری و مصرف آب شرب استفاده میشد،تا در یک روز شرجی شهریور ماه،در آبادان یک لیوان از آب حبانه نوش جان نکرده باشی،توصیف طعم آن بی فایده است.

حوض شنو:استخر

خ:

خالو:دایی،برادر مادر.

خب:باشد،باشه.

ختِِل:قلقلک.

خشت مال:خالی بند.اصطلاحی است آبادانی که در مورد آدمهایی که«اگر صدتا چاقو می ساختند یکیش دسته نداشت»استفاده میشد.

خو:قبول،به عنوان پذیرش موضوع استعمال دارد.

خوش تیپ:همان خوش تیپ است.می گویند در شهر کرمانشاه اگر در کوچه و بازار کسی را صدا بزنی و بگویی:پهلوان،همه بر میگردند و می گویند:با منی؟در آبادان هم اگر صدا زدی خوش تیپ،همه از شما همین سوال را  می پرسند و میگویند:مونه صدا کردی کوکا؟

د:

داکو:لنج.موتورلنجهای دو طبقه را میگویند.

دامبالان:دمبلان،دمبهء گوسفند.

دبه:ظرف درب دار برای نگهداری مایعات.

دده:خواهر.

درام:بشکهء فلزی که معمولا"200 تا 220 لیتر گنجایش مایعات داشت،اصولا برای حمل قیر و سایر فراورده های نفتی پالایشگاه کاربرد داشته.

درس:آرایش،خود آرایی.

دروغ کن:دروغگو،چاخان.

دس پلکو:دست مالی کردن،دست مالی شده.

دس مله:شنا،دست شنا.

دف:باسن،....(مودبانه نیست)!!!.

دقوز:سس تندی که از ترکیب فلفل و سایر ادویه جات در سرکه و رب گوجه تهیه شده و در کنار سمبوسه،فلافل و پاکوره مصرف دارد.

دله:حلب 17 کیلویی،پیت حلبی.

دمام:طبل بزرگ،بیشتر در مراسم عزاداری جوانان و نیز در ایام سوگواری محرم کاربرد دارد،بدنهء آن از چوب و صفحه اش را از پوست بز تهیه         می کنند.

دمیج:آسیب.داغون شده.

دنگ:دزدیدن،بلند کردن.

دوبه:شناور مسطح و بزرگی که معمولا" به کشتی و لنج یدک شده و بار و کالا را بر روی آن می گذارند و به دنبال کشتی می کشند.

دوری:بشقاب.

دول:پارچ آبخوری.

دولاب:کمد.

دی گول:چاپلوس،خ....مال،خبرچین.

دیری:خرمای خشک.

ر:

رام سیت:مخالف جهت رانندگی کردن.همان رام سید است.

ربیت:کلک،دروغ بازی،کلاشی.

ربیون:میگو.از واژهء عربی روبیان گرفته شده است.

رست:استراحت بین روزهای کار.از اصطلاحات شرکتی است.

رقاب:رکاب.

رُل:فرمان اتوموبیل.

رمبیدن:فرو ریختن،آوار شدن.

ریبن:عینک آفتابی است که البته از دیرباز برای زندگی در آبادان لازم بوده و از ضروریات است(معمولا" با دمپایی ابری ست میشود).

ز:

زمبیل:سبد،زنبیل.

زیته:نوعی پرنده که شبیه گنجشک ولی کوچکتر از آن است،به بچه های کوچولویی هم که قلدر بازی میکردند میگفتند.

ژ:

س:

سانتی مانتال:همان های کلاس امروزیهاست.

سبور:نوعی ماهی محبوب آبادانی هاست.هنوز هم روزهای تعطیل که همهء اعضای خانواده به دور هم جمع می شوند،در آبادان بوی مطبوع این ماهی از تنور اغلب خانه ها به مشام می رسد.ُ

سپرتاس:ظرفی است فلزی که معمولا" دو طبقه یا سه طبقه بوده و همسران کارگران پالایشگاه غذای ظهر آنان را در این ظروف می گذاشتند.

سچه:ریل قطار،راه آهن.

سفور:سپور،رفتگر.

سقز:آدامس.

سکمبل:زنجیر،تسمه.انگلیسی آن اسکمبل میباشد.

سلنج:تور آویزان به جرثقیل،بیشتر برای حمل کالای کیسه ای مانند برنج و ذرت کاربرد دارد.

سلندر:همان سیلندر است،در آبادان به معنای کپسول گاز به کار میرود(آبادان هنوز لوله کشی گاز ندارد!!!).

سلویج:انبار ضایعات شرکت نفت را میگویند.

سله:قفس کبوتر یا هر پرندهء دیگر.

سمبو:سیاه پوست،تیره تر از سبزه.

سمنت:سیمان.انگلیسی است.

سولاخ:سوراخ.

سی پرنچ:گاراژ تعمیرات ماشینهای شرکت نفت را میگفتند،محل آن در بین ایستگاه 9 و 10 فرح آباد سابق بوده است.

سِی کفه:سیاه سرفه.

سی کو:ببین،نگاه کن.

سیت لین:در جهت صحیح رانندگی کردن،مخالف آن رام سید است.

سیل:نگاه کردن،دید زدن.

ش:

شادی:میمون،شامپانزه،شادینه هم می گوییم.

شانک:نوعی ماهی که هم با تور و هم با قلاب صید می شود.

شت دان:اصطلاحی است شرکتی و انگلیسی به معنای خاموش کردن.البته خاموشی صنعتی مثل خاموش کردن یک دستگاه ژنراتور.

شرتو:روزهای آفتابی پاییز و زمستان را می گوییم.در واقع شرتو نقطهء مقابل هوای ابری است.اصالتا" باید واژه ای لری باشد.

شرجی:هوای مرطوب،روزها و شبهایی در آبادان می آیند و میروند که از شدت رطوبت هوا،حتی تنفس هم دشوار می شود.نوع آبادانی آن عطر دریا را به مشام می رساند.

ششتن:شستن،مشت و مال کردن.

شط:رودخانه،رود.

شفت:شیفت،نوبت کاری.در پالایشگاه آبادان کارگران در سه شیفت کار میکردند:شیفت صبح،شیفت بعدازظهر،شیفت شب.

شلال:موی لخت و نرم را می گفتند.

شلیته:زبان دراز و پاچه پاره،بیشتر برای زنان به کار میرود.

شملی:شنبلیله.

شنو:شنا.

شِوِِر:آویزان.

شوفر:راننده.شوفر لوفر نمی خوایم یعنی راننده مجرد نمی خواهیم.

شیتان پیتان:قر و قاطی و نامفهوم.

ص:

صاحب:رئیس،قربان،سرور.هندیهای شاغل در پالایشگاه آبادان برای خطاب کردن به انگلیسیها از واژهء صاحب استفاده می کردند و این کلمه به ایرانیها هم سرایت کرده بود.

ض:

ط:

طارمه:ایوان مسقف.تمام منازل شرکتی بهمنشیر در مدخل درب ورودی از باغچه،طارمه ای داشتند که بر روی آن یک درب چوبی انگلیسی بسیار محکم و مقاوم نصب شده بود،هنوز هم این دربها در آبادان کاربرد دارند.

ظ:

ع:

عِبر:اخراج شدن،مورد پسند واقع نشدن.در زمانهای پیش از ملی شدن صنعت نفت،کارگران ایرانی روزمزد،هر روز صبح در مقابل مین گیت به صف می ایستادند تا یک سرکارگر که معمولا" هندی بود بیاید و کارگران مورد نیاز را انتخاب کند،در صورت عدم پذیرش هر کارگری از واژهء عبر استفاده میشد،مثلا" میگفتند امروز فلانی عبر شده،یعنی به کارگیری نشده.از معروفترین این سرکارگران که کارگرهای خوب و مناسب را با نگاه تیزبین انتخاب می کردند یک هندی سیک مذهب بوده که بواسطهء سبیلهای بلند و آویزانش،در آبادان به«سبیلو»معروف بوده است.

غ:

ف:

فُل:خطا،اشتباه.

فنتول:ریزه میزه و تند و تیز،صفتیست برای نوجوانان زبل آبادانی.

فنس:جالی،تور فلزی که معمولا"  به دور حیاط منازل شرکتی کشیده میشد.

فنش:یک اصطلاح به معنای اخراج و بیکار شدن از کار است.در واقع آبادانی شدهء فینیش انگلیسهاست به معنای پایان.

فنگ:گلوله،تیله.

فوگر:نحس،نکبت.

فوگرات:بد یمن،نحس.

فول:پر،کامل.انگلیسی است ولی دیگر مال خودمان شده.

فیت: پشت کردن به دیگران و خم شدن به شکل رکوع.

فیتر:لوله کش.

فیتک:سوت،خبر دادن به دیگران با سوت.

فیتکی:زن بدکاره.

فیدوس:آژیر،زنگ شروع و پایان هر شیفت و همچنین بروز حوادث را در پالایشگاه آبادان با نواختن این آژیر به اطلاع میرساندند،غریو صدای آن در تمام شهر شنیده میشد.(اینهم یادش به خیر)

فیس:افاده.

فیسو:پُر افاده.

فیک:تنبل،بی عار.

ق:

قاش:قاچ،درز.




  
  
بمبو:شیر آب فشار قوی،در آبادان دههء20 که هنوز مناطق غیر شرکتی و حتی برخی از مناطق کارگری شرکت نفت هم شبکهء اب لوله کشی نداشتند در سر هر محله یک شیر فشار قوی آب وجود داشته که مردم برای بردن آب از این سکوهای سیمانی در صف می ایستادند.الان هم دوباره چند سالیست که راه اندازی شده اما با این تفاوت که آن قدیمها هم آبش پاکتر بوده و هم فشارش بیشتر(اسمش را هم عوض کرده اند)!!!

بُنگ:بانگ،صدا زدن.

بوتل:بطری.

بوچ:چوب پنبه   ای که در روی درب بطری می گذاشته اند.

بوکس:جعبه،قوطی.همان باکس فرنگی است.

بی بی:مادربزرگ،احترامی است برای پیرزنها.

بیش لمبو:نوعی ماهی دو زیست که هم در شط و هم در کنار آن زندگی می کند.خیلی شبیه مارمولک است و مصرف خوراکی هم ندارد.

بیلر:مشعلهای بلند پالایشگاه را میگویند،سابقا" به آبگرمکن هم گفته میشده.

بیلرسوت:لباس کارگران صنعتی،از بالا تا پایین یک تکه بود و یک زیپ از بالای یقه آن شروع میشد و تا پایین پیراهن آن ادامه می یافت(دگمه ای آن هم بود).با آنکه محیط کار پالایشگاه،محلی آلوده به مواد روغنی و نفتی بود اما این لباس در تن کارگران پالایشگاه همیشه از تمیزی برق میزد.دیدن صحنهء خروج کارگران که بیلرسوت بر تن داشته و سوار بر بای سیکل از مین گیت خارج میشدند،تماشایی بود.

پ:

پاتیل:دیگ،قابلمهء بزرگ.

پارتی:سفارشی،پارتی بازی هم میگوییم.

پارچ:تنگ آب،ظرف آب.

پاکوره:نوعی غذای تند هندی،از دیر باز با سمبوسه همراه بوده است.

پته:ورق کارت بازی،پاسور،پرونده،به قبض گمرک هم می گوییم.

پچل:کثیف،چرک.

پرچ:سر چیزی را کوبیدن،پرس کردن سر میخ.

پرک:لبه نان تافتون یا لواش.

پریموس:نوعی اجاق قدیمی که با سوخت نفت کار می کرد،مادر بزرگهای ما با پمپ زدنهای پیاپی از خاموش شدن شعلهء آن جلوگیری                   می کردند.بابابزرگها این اجاقها را از فروشگاه شرکت نفت میخریدند هر عدد 75 ریال.

پلاچ:سمج،وراج.

پلتیک:کلک،سیاست بازی.بعضی ها معتقدند واژه ای آبادانی بوده و انگلیسیها از ما یاد گرفتند و تقلید میکنند!!!!!؟؟؟؟؟

پلیت:ورق فلزی نازک.

پمپ حوض:واحد پمپاژ آب و حوضچهء کنار آن.در آبادان قدیم قربانی زیادی گرفته است.

پنگ:خوشهء خرما.

پولکی:زن بدکاره،زنی که برای پول تن به فحشاء میدهد.

پویدون:پدال دوچرخه.

پیپ حوس:شیلنگ آب،لولهء پلاستیکی منازل.واژه ای انگلیسی است.

پیتون:بدنام،بد اسم(برای زنان....کاربرد دارد).

پیسا:واژه ای پشتو می باشد به معنای پول:پیسا بی پیسا یعنی پول بی پول(منتظر پیسا اینجا نویسا:اگر منتظر پول هستی،اینجا توقف نکن)

پیله:سمج،آدم گیر بده.

ت:

تامبالان:لوتو،نوعی بازی و ادوات قمار.

ترق توروق:نوعی بازی با گل،گل بازی.یک تکه گل تازه و نرم را کف دست پهن می کردیم و وسط آن را هم با انگشت سوراخ می کردیم بعضی بچه ها که مهارت بیشتری داشتند،برای ناز شست خود آب دهانی هم به آن       می زدند و کسی که می خواست آن را پرتاب کند با صدای بلند میگفت:ترق تروق چی بالاش؟ و بقیه هم چیزی را تعیین می کردند و مثلا" می گفتیم: شُل بالاش!!!گل پرتاب می شد و اگر به دیوار می چسبید فرد پرتاب کننده برنده محسوب میشد.این بازی معمول روزهای بارانی و سرد زمستان بود و.... چه کتکها که بابت کثیف کردن دیوارهای پاکیزهء منازل مردم نخوردیم.....یادش بخیر!!!

تریک:لامپ،چراغ برق.

تش باد:باد داغ و سوزاننده.وقتی در مرداد ماه میوزد آرزوی شرجی شهریور ماه را میکنی!!!

تفکه:آب دهان،تف.

تماته:پیش از اینکه گوجه فرنگی کشف گردد،مردم غذایشان را با تماته خوشرنگ میکردند!!!!!همان گوجه فرنگی است.

تمبل:تنبل.(در آبادان نداشتیم)

تن تیل:سرپرست،مسئول،سرکارگر،استاد کار،تندیل هم میگفتند.

تنتو:زمان استراحت بین تایم کار،بریک.

تنگ تنگو:نوعی ملخ صحرایی.به نوعی بازی کودکانه به روی جوی آب هم گفته میشد.

تنگیدن:پریدن،جست و خیز کردن،به معنای خراب کردن هم می آید.

تیریک:حباب قیر روی اسفالت.روزهای تش باد تابستان آبادان،قیر روی کوچه خیابانهای همیشه اسفالت این شهر،از شدت گرما باد می کرد و متورم   می گردید،این هم میشد یکی از تفریحات سالم و بازیچه ای برای کودکانی که ظهرها خواب نداشتند!!!

تیزی:تیزبر.

تیس:واژه ایست اصالتا" اردو به معنای طعم و مزه.

تیسه:جستجو،گردش.اصل آن اززبان اردو وارد شده و در واقع تیسا بوده است.در آبادان قدیم به معنای جوبگردی به کار می رفت ولی امروز بیشتر به معنای پلکیدن و دور زدن در کوچه و خیابان به کار میرود.

تیل:همان تیر چراغ برق است.عمود.

تیم: آبادانی شدهء تایم است به معنای وقت.

ث:

ج:

جا:رختخواب،در بین بعضی از قومیتها به معنای منزل و خانه هم می آید.

جالی:توری فلزی.

جاموس:گاومیش.واژه ای عربی است.

جخ:تازه،هنوز،همین الان.

جر:دعوا،مرافعه.

جس:قیافه گرفتن،ژست!!!

جستی:شیک پوش.

جسر:پل.

جسرلق لقو:پل کج و معوج،در سالهای ابتدایی تاسیس پالایشگاه آبادان،انگلیسها برای جلوگیری از رفت و آمد آزادانهء مردم بومی به منطقهء شرکتی، به دور پالایشگاه و تاسیسات آن خندق بزرگی را حفر کرده بودند و فقط یک پل فلزی لغزنده و نا استوار را بر روی آن نصب کرده بودند تا رفت و آمدها را کنترل نمایند،به علت همان عدم استحکام و حرکت های آن به جسرلق لقو مشهور شده بود.ظاهرا" محل آن همین پارکینگ ایستگاه خرمشهریها در انتهای بازار ته لنجیهای امروز بوده است.

جک:پارچ آب،تنگ آب.

جُل:سربار،آدم آویزان.

جنگ:صمیمی،شفیق.

جنگی:سریع و فوری.

جوت:کلافی از پارچه های ریش ریش که برای تمیز کردن ماشین آلات و دستگاههای صنعتی به کار میرفت.

جوق:جوی،جوب،آب رو.

جوکی:گروه و طایفه ای مذهبی در هندوستان،در آبادان هم تعدادشان کم نبود و در محلهء سیکلین و تانکی دو زندگی می کردند.

جهاز:کشتی،لنج،جاهاز.

جهازی:جهیزیه،آن کالا و بار و بنه ای که عروس با خودش به خانهء شوهر می برد.

جهود:یهود،یهودی.

جیم:در رفتن،فرار کردن.

چ:

چالی بازی:دلقک بازی،ادا و تقلید دیگران را در آوردن.

چالی:آدم شوخ طبع و مجلس گرم کن،شاید اشاره ای باشد به چارلی چاپلین،کمدین معروف اوائل قرن 20

چپل:کثیف،چرکین،شلخته.

چپلو:چپل،زشت،بد قواره.

چپه:مچاله،بهم فشرده.

چترال:آدم عوضی.

چتری:چادر،برزنت.روکشی است از جنس پارچهء بسیار ضخیم.

چرخک:قرقره ریسمان.

چرداغ:شرکتها و موسسات بسته بندی خرما.

چرکو:کثیف و پرچرک.

چکنه:نوچ،چسبناک.

چلب:آویزان شدن به پشت ماشینها بویژه وانت.از پدرهایتان بپرسید که چه کیفی داشت؟؟؟!!!

چمب و چیلی:چرب و تند و فلفلی.

چمری:خارک نارس.مراحل رشد یک دانه خرما بدین صورت است:چمری،خارک، و رطب و بعضی وقتها هم دیری.

چندل:چوبهای بزرگی که معمولا" در سقف خانه ها به کار میرفت.

چوق:چوب.

چول:درب و داغون،فکسنی.

چولان:نیزار،نیزارهای اطراف تالاب.بوی تند و خاصی دارد.




  
  

با سلام خدمت تمامی دوستان

خوشحالم از اینکه میبینم هنوزم که هنوزه یاد شهر مردان خدا از یادها نرفته

شهری که اشخاصی مثل مرحوم پرویز دهداری منوچهر سالیا شهید دریا قلی و....... از اون بلند شدن و نامشون در کنار دیگر مشاهیر ایران گذاشته شده

اینم چندتا چیز از شهر ابادان



اصطلاحات بومی آبادان:

ا:

ال اف:لاف،بزرگنمایی.با دروغ و خالی بندی خیلی فرق دارد.

آب مکانیک:فاضلاب.در شرکت نفت به قسمت ادارهء فاضلاب گفته میشد.

آبودان:آبادان.

آسک:آسیاب دستی که با آن در خانه ها گندم را آرد می کردند.تشکیل شده بود از دو صفحهء سنگی که روی هم قرار میگرفتند و یک دستهء چوبی یا فلزی،سنگ بالایی متحرک بود و سنگ پایینی ثابت وستمکش.گندم را از درون سوراخ سنگ بالایی به میان این دو سنگ می ریختند و دستهء آنرا مادر بزرگها با دست می چرخاندند و آنقدر می چرخاندند تا گندم کاملا" آرد میشد.اگر شنیدید که مردان آبادانی در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب بوده اند،معنایش همین است.یعنی همیشه صبر پیشه کرده اند و صبوری به خرج داده اند.

آف:تعطیلی،بیکاری،خاموشی.

آفیس بوی:پادو،گماشته.

آفیس:دفتر کار.

آمو:عمو،عامو هم میگوییم.

اب سنت:غایب.اصطلاح شرکتی هاست.

ادووه:ادویه.

اُرد:دستور دادن،امر کردن،از اردر انگلیسیها گرفته شده.

اسپکتر:رئیس،مسئول.

اسپیتال:آبادانی شدهء هاسپیتال است به معنای بیمارستان.

استور:کلمه ایست که از انگلیس آمده ولی دیگر مال خودمان شده،به معنای فروشگاه،بطور خاص به فروشگاههای شرکت نفت گفته میشد.

استیج:سکو،جایگاه.

استیشن:ایستگاه.

اسکرو:پیچ گوشتی،اصل آن اسکوردرایور است.

اش تی تی:نوعی بازی محلی است.زووو هم میگفتیم.

ام پی:پلیس محافظ شرکت نفت و منازل شرکتی.

ایستگاه 13:فیه،بعد از زیارتگاه سید عباس است.اصطلاحی طنزگونه بوده که دیگر مصطلح نیست.

ب:

باخسام:نوعی نان تنوری فانتزی،پیراشکی.

باخسم:باخسام،نان سفید.

بافتن:با مشت زدن.

بافه:یک مشت از هر چیزی.

بای سیکل:دوچرخه.

بتل:نوعی سوسک سیاه با بالهای ضخیم است.

بسکوت:بیسکوئیت.

بگ پی:پولی که از حقوق مانده بود و جزء طلب کارگران محسوب میشد.همان دیون است.                        

بُلکم:متمرد،رودار،پر مدعا.

بلم:قایق،قایقهای چوبی و کوچک دست ساز را می گوییم.

بلهر:بی ادب،گستاخ.





  
  

مقاله ای که می بینید گلچین از چند سایت مختلف و همچنین مطالبی از خودم است.

آبادان شهری در جنوب غربی ایران و دومین شهر خوستان پس از اهواز است.بعلت نزدیکی بیش از حد به خرمشهر و در واقع اتصال این دو شهر به یکدیگر رویهمرفته
نیم ملیون نفر جمعیت دارند.

صنعت:
این شهر دارای بزرگترین پالیشگاه نفت ایران و تامین کننده نیمی از بنزین و گازوییل کشور است که در حدود 10000 هزاز نفر در آن مشغولند.علاوه بر آن دارای یک شهرک صنعتی و دو کارخانه کشتی سازی ویک واحد پتروشیمی و نیروگاه گازی می باشد.
تجارت:
آبادان اکنون به درگاه اصلی ورود پرادو به ایران تبدیل شده و بسیاری از اجناس خارج به شکل قاچاق و..قانونی وارد این شهر می شود.هر چیزی که فکرش را بکنید انواع خوراکیهای عجیب و خوشمزه شربت کاکائو پودر شربت شیرینی وخوردنیهای جور واجور . در بازار ته لنجی های آبادان که قدم میزنید هوس میکنید 20 میلیون نقد تو جیبتون باشه و هر چی به چشت خورد بخری.دستفروش های با مزه با آن لهجه شیرین و لاف های آنچنانی:سس فلفل 3 تا هزار خونه دار بچه دار زمبیلو بیار سوغات قاره آبادان یلااااا بدو
نظامی
این شهر یکی از مناطق استراتژیک نطامی ایران است ودارای دو پایگاه دریایی خرومشهر و اروند و دو یگان از لشکر 92 ارتش و لشکر 7 سپاه و یک سایت رادار پدافندی است.


مردمان و فرهنگ:
در آبادان مردم دارای خونگرمی بسیار زیادی هستند دوستانی که آمدند می دانند.اگر از یه آبادانی آدرس بپرسی حتی اگه دسشویی داشته باشه و یا با موبایل حرف بزنه ول میکنه و اگه پاش بیفته تا دم در خونه میبرتت.اسم خیابونای آبادان هم هنوز مل زمان شاهه و اسمای جدید رو صدا نمیزنن.اگه با اسم جایی هم حال نکنن از خودشون یه اسمی میذارن روش.مثلا به محلی کافی شاپ میگن کفیشه-به الروسیه میگن عروسی-به کوچه میگن لین و
....
لهجه:
لهجه آبادانی یکی از شیرین ترین لهجه های ایران است که در آخر هر فعل یک ضمه میدهند.مثلا رفتم =رفتوم.میزنمت=میپوکونمتا
.
بسکوت:بیسکوئیت.تش باد:باد داغ و سوزاننده.وقتی در مرداد ماه میوزد آرزوی شرجی شهریور ماه را میکنی!!!
دامبالان:دمبلان،دمبهء گوسفند-سی کو:ببین،نگاه کن.-فنتول:ریزه میزه -کنجیر:نیشگون-گزایل:آبادانی شدهء گازوئیل است!!!
لین:خیابان،کوچه،ردیف.-هندی:آدم گیج،فراموشکار و زودباور،خنگ.شاید کاربرد این واژه از زمان همزیستی آبادانیها با هندیها آغاز گردیدهیزله:نوعی پایکوبی عربی است

آبادان کنونی شهری است که به واسطه جنگ بسیار آسیب دیده.ولی در چند سال اخیر مقداری ترمیم شده .
هوای آبادان در نیمی از سال بسیار گرمه برای همین صبحها خیابان خلئته ولی بعد از ضاهر بعد اذان ملت دوبله سوبله میریزن تو خیابون وخیابون امیری ته لنجی ها و بازار مرکزی و پارگ شاهپور پر میشه از جوونای و دختر پسرای بسیار خوش تیپ که با اینکه جیباشون خالیه ولی لباساشون کم کم 100000 هزار تون کمتر نیست.

آبادانیا با اهوازیا بسیار لجن و معمولا با فحش خواهر مادر از اونا یاد میکنن.ولی با بقیه ایرانیا بسیار خوبن  و به شدت غریبه دوست.
صنعت نفت آبادان
عشق همه آبادانیا تیم صنعت نفته و پرسپولیس استقلالی تو استادیوم آبادان جرات تشویق نداره.
چند سال پیش یک تماشاگر پرسپولیسی رو تو استادیوم لخت کردن.

آبادان جای دیدنی با حالی داره-لب شط -اسکله-ته لنجی ها-کادوس-اروند کنار-شلمچه و خلیج همیشه فارس

آبادانیا آدمای بسیار باهوش و طنزپردازی هستند و معمولا اکثر شهرستانی ها و تهرانیایی که به آبادان می یان رو دست میندازن .

سربازانی هم که از آبادان به خدمت اعزام میشن اگه با هم یه جا بیفتن خواهر پادگانو......

امیدوارم مورد توجه قرار گرفته باشه  . .شریفی


  
  

با سلام و خسته نباشید به کاربران.

من محمد جعفر شریفی هستم متولد25/7/68 ساکن ابادان

دانشجوی معماری هستم.امید وارم که لحظات خوبی

تو این وب سایت سپری کرده باشید

ارزوی موفقیت برای تک تک  دوستان عذیز

با تشکر

 

 

 

 

 

 

 


88/5/26::: 12:9 ص
نظر()
  
<      1   2   3   4   5